روزام شلوغه و از شبهام غم میچکه چند هفتهای هست که شرکت رو کنکل کردم اول فقط مرخصی بود و بعد دیگه نشد ولی خب، تایمهای خالیم فرق چندانی نکرده و هنوز همونقدر شلوغم هنوز نمیرسم آدمهای دلخواهم رو ببینم و این بزرگترین غ در حال حاضر هنوز سختمه که با کسی ارتباط بگیرم اما این فقط و فقط به خاطر خودم و ترس از آسیب دیدن و از دست دادنه آره مووآنم تکمیل شده و خیلی وقته که دیگه با گذشته کاری ندارم حالم با خودم خوبه و زندگیم داره جلو میره اگه دروغ نگم، گاهی دلم تنگ میشه برای خودِ اون روزهام، لبخندام، حسهای خوبی که داشتم اما خب، گذراست ۵ تا آدم پیدا کردم که هفتهای سه روز رو، از صب تا شب باهاشون میگذرونم و دیگه بعد از سه ترم، گلچین شدن از بین ۱۶ نفر این ۵ تا آدم، کساییان که اگه حتی فقط خم به ابروم بیاد، آسمون و زمین رو بهم میدوزن و خب من هم همینم در برابر اونها رفاقتای قدیمیم هنوز سر جاشونن محکمن حتی با وجود دیدار های دیر به دیر و کوتاه رفاقتای مجازیم هم همینطور از مجاز
اشتراک گذاری در تلگرام
نمیدونم در نهایتِ این ۴ سال چی در انتظارمه ولی این روزامو دوست دارم آدمایی که باهاشون وقت میگذرونم رو دوست دارم اتفاقات زندگیم رو دوست دارم پستی بلندیایی که بهم ثابت میکنن کیا چقدر به من و زندگی من تعلق دارن رو دوست دارم من دارم لذت میبرم از این زندگی دانشکدهی صنایع تهران جنوب، همون جایی که زیاد خوشحال نبودم بابت رفتن توش، داره خیلی چیزا بهم میده خیلی چیزایی که مثل یه پاککن قوی، میتونن گذشته رو از ذهنم پاک کنن و بهم یه زندگی کاملا جدید بدن خوشالم همین
اشتراک گذاری در تلگرام
هنوز باورم نمیشه که از ۳ و ۴ تیر به خوبی و خوشی گذر کردم ۳ ام اقتصاد مهندسی و ۴ ام، آمار مهندسی و محاسبات عددی و اخلاق اسلامی رو داشتم و من تو طول ترم لای هیچ جزوهای رو باز نکرده بودم و سر کلاس هم گوش ندادم♀️ فعلا که خوب گذشت، حالا تا ببینیم نتیجه چیه امتحانای بعدیم ۱۱ تحقیق در عملیات۱، ۱۴ ارزیابی کار و زمان و ۱۶ هم استاتیکه و اون ها رو هم هیچی نگاه نکردم و باید بشینم بکوب بخونم بعد دو روز گذشتن از ۴ تیر، تازه یکم سرپا شدم و تونستم بیام سر درس قشنگ جر خوردم اون روز
اشتراک گذاری در تلگرام
چند روز پیش رفتیم دانشگاه تهران، نمایشگاه کار بود نمیدونم چه حکمتی توش بود ولی هر بار که دفعات قبلی قرار بود برم، کنسل میشد حتی همین نمایشگاه کاره، تایم اصلیش خرداد بود، عوض شد و افتاد مهر وقتی رسیدیم هی میخواستم چیزی حس کنم نمیدونم یچیزی که بهم ثابت کنه علاقهام بهش تو سال کنکور، الکی نبوده ولی نبود راستش جو عجیبیام داشت من علم و صنعت و امیرکبیر و تهران مرکزم قبلا رفته بودم، ولی واقعا تافتهی جدا بافته بود دانشگاه تهران و راستش خوشم نیومد زیاد یه آدمیو میشناسم، کثافت خالصه کاراش، رفتاراش، حرفاش، منبع پول درآوردنش، شخصیتش تنها نکتهی مثبتی که داره، نخبه بودنشه و شریف خوندنش و مهاجرتش و خلاصه موفقیتهای تحصیلیش دانشگاه تهران دقیقا همچین حسی بهم داد که پر از آدمای این چنینیه آدمایی که اونجا درس بخوننخونده باشن زیاد میشناسم و دوستامن اکثرا هم آدمای سالمیان واقعا ولی نمیدونم چرا اون روز تا این حد حس منفیای گرفتم ازش بعدش که برگشتیم دانشگاه، تازه فهمیدم چقدر
اشتراک گذاری در تلگرام