چند روز پیش رفتیم دانشگاه تهران، نمایشگاه کار بود.

نمیدونم چه حکمتی توش بود ولی هر بار که دفعات قبلی قرار بود برم، کنسل میشد.

حتی همین نمایشگاه کاره، تایم اصلیش خرداد بود، عوض شد و افتاد مهر.

وقتی رسیدیم هی میخواستم چیزی حس کنم.

نمیدونم یچیزی که بهم ثابت کنه علاقه‌ام بهش تو سال کنکور، الکی نبوده.

ولی نبود راستش.

جو عجیبی‌ام داشت.

من علم و صنعت و امیرکبیر و تهران مرکزم قبلا رفته بودم، ولی واقعا تافته‌ی جدا بافته بود دانشگاه تهران.

و راستش خوشم نیومد زیاد. :)

یه آدمیو میشناسم، کثافت خالصه.

کاراش، رفتاراش، حرفاش، منبع پول درآوردنش، شخصیتش

تنها نکته‌ی مثبتی که داره، نخبه بودنشه و شریف خوندنش و مهاجرتش و خلاصه موفقیت‌های تحصیلیش.

دانشگاه تهران دقیقا همچین حسی بهم داد که پر از آدمای این چنینیه.

آدمایی که اونجا درس بخونن/خونده باشن زیاد میشناسم و دوستامن.

اکثرا هم آدمای سالمی‌ان واقعا

ولی نمیدونم چرا اون روز تا این حد حس منفی‌ای گرفتم ازش.

بعدش که برگشتیم دانشگاه، تازه فهمیدم چقدر اوکیم با بچه‌های خودمون.

اسم دانشگاه آزاد و علافی میچسبه بهمون، ولی کثافت بودنمونو با چیزای دیگه پوشش نمیدیم حداقل.

هیچوقت از بچه‌های دانشگاهمون (بجز اون تعدادی که دوستامن) خوشم نیومد.

ولی یه چیزی برام روشن شده.

اول بچه‌های رشته‌ی خودمون قابل تحملن، بعد رشته‌های دیگه‌ی دانشگاهمون و آخرررششش تازه بچه‌های دانشگاه تهران

یکی بود می‌گفت امیرکبیر هم جو جالبی نداره

سطح درست و غلطشو نمیدونم، ولی اون سه چهار نفری که از امیرکبیر میشناسم هم خوبن واقعا.

احوالات، روزها، غم و شادی، دوران دانشجویی.

مِن باب دانشکده و آدماش

از امتحان خسته‌ام، به من سریال بدهید.

دانشگاه تهران

دانشگاه ,تهران ,بچه‌های ,واقعا ,امیرکبیر ,نمیدونم ,دانشگاه تهران ,خوشم نیومد
مشخصات
آخرین جستجو ها